بالاخره پس از چند وقت نگاهم به یک نگاهی گره خورد.یک حسی در من زنده شده بود.من عاشق شده بودم.عاشق یک ادم دهاتی.
ادمی بی جنبه و بی شعور.البته بعدها به این نتیجه رسبدم. قد بلند وموهای لخت و چشم های عسلی و لاغر. خب عاشق شده بودم
دست خودم نبود.
ادمی بی جنبه و بی شعور.البته بعدها به این نتیجه رسبدم. قد بلند وموهای لخت و چشم های عسلی و لاغر. خب عاشق شده بودم
دست خودم نبود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر