ماهیت هر انسان آن نیست که برایت آشکار می کند بلکه آن چیزی است که نمی تواند آشکار نماید ، بس اگر میخواهی او را بشناسی به گفته هایش گوش مسپار بلکه به ناگفته هایش گوش فراده .
۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه
Uyandım birden seninle gece üçü bulmamış
سه شب نشده , یهو تو رو تو خواب دیدم و باتو از خواب پریدم…
Bir bulut durdu gözümde, hasret bize uymamış
هوای چشام ابری و بارونی شد ( وقتی تو رو کنارم ندیدم ) این همه اشتیاق و خواستن به ما نیومد
سه شب نشده , یهو تو رو تو خواب دیدم و باتو از خواب پریدم…
Bir bulut durdu gözümde, hasret bize uymamış
هوای چشام ابری و بارونی شد ( وقتی تو رو کنارم ندیدم ) این همه اشتیاق و خواستن به ما نیومد
Kalp kalbe karşı derler sende üzüldün mü?
میگن دل به دل راه داره , تو هم دلتنگ من شدی تو این لحظه؟
Ay bile çeker gider geceyi düşündün mü?
ماه مثل یه عابر پیاده از تن شب میگذره , امشب که من به یادت بودم رو درک کردی؟
میگن دل به دل راه داره , تو هم دلتنگ من شدی تو این لحظه؟
Ay bile çeker gider geceyi düşündün mü?
ماه مثل یه عابر پیاده از تن شب میگذره , امشب که من به یادت بودم رو درک کردی؟
Yanlızlık bende saklı
تنهایی تو وجودم پنهون شده
Çıkmaz bir an dışarı
این حس تنهایی حتی یه لحظه منو به حال خودم رها نمیکنه
Elimde bir fotoğraf
تو دستم یه عکسه ( مال همون عشقشه که الان پلوش نیست )
O şimdi burda olmalı
اونی که تو این عکسه باید الان اینجا باشه ( اما نیست )
تنهایی تو وجودم پنهون شده
Çıkmaz bir an dışarı
این حس تنهایی حتی یه لحظه منو به حال خودم رها نمیکنه
Elimde bir fotoğraf
تو دستم یه عکسه ( مال همون عشقشه که الان پلوش نیست )
O şimdi burda olmalı
اونی که تو این عکسه باید الان اینجا باشه ( اما نیست )
Kalp kalbe karşı derler sende üzüldün mü?
میگن دل به دل راه داره , تو هم دلتنگ من شدی تو این لحظه؟
Ay bile çeker gider beni hiç düşündün mü?
ماه مثل یه عابر پیاده از تن شب میگذره , حال امشب من تنها رو فهمیدی؟
میگن دل به دل راه داره , تو هم دلتنگ من شدی تو این لحظه؟
Ay bile çeker gider beni hiç düşündün mü?
ماه مثل یه عابر پیاده از تن شب میگذره , حال امشب من تنها رو فهمیدی؟
Sensizlik bende saklı
بی تو بودن تو وجود من پنهون شده
Çıkmaz bir an dışarı
این حس بی تو بودن حتی یه لحظه هم منو به حال خودم رها نمیکنه
Elimde bir fotoğraf
تو دستم یه عکسه
O şimdi burda olmalı…
اون باید الان اینجا باشه …
بی تو بودن تو وجود من پنهون شده
Çıkmaz bir an dışarı
این حس بی تو بودن حتی یه لحظه هم منو به حال خودم رها نمیکنه
Elimde bir fotoğraf
تو دستم یه عکسه
O şimdi burda olmalı…
اون باید الان اینجا باشه …
این آهنگ رو خیلی دوست دارم و بارها و بارها در اوج دلتنگی هام بهش گوش دادم.تصور کنید کسی رو که مدت هاست دوسش دارید گم کرده باشید و ازش بی خبر باشید.یا حتی اگه باخبر هم باشید نتونید ببینیدش…
یا حس کسی رو به دل بگیرید که خواستنی ترین آدم دنیای خودش رو از دست داده باشه و با دیدن خواب اون عزیز سفر کرده , سه نصف شب از خواب بپره و یه نگاه به اطرافش بندازه و ببینه که نه ! اون پیشش نیست و همه ی اینا یه خواب بوده ؛ و بعد به عکس اون یه نگاه بندازه و با بغض و اندوه شروع کنه به خوندن این آهنگ…
تلخ و زیباست.میگم که , این اهنگ کلن رو اعصابِ احساساتم سرسره میره و حال و هوای چشامو ابری میکنه.خوانندش خانوم Aslı Güngör هستند که نسبتن خواننده ی توانایی هستش و کمتر شعر های سطحی و الکی میخونه.معنی اسم این ترانه هم که عنوان همین مطلبه یعنی ” دل در برابر دل” یا همون رویارویی دو دل هم معنی میده.این آهنگ رو از اینجا میتونید گوش کنید و یا دانلودش کنید
Kime bu caka bu hava
این همه غرور و تکبر و فیس و افاده واسه کیه اونوقت؟
Seni herkes iyi tanıyor
دیگه همه تو رو خوب شناختن
İki Cümlede iki yalan
دو جمله از دهت در میاد دو تا دروغ تحویلم میدی
Bir sözün bir sözünü tutmuyor
هیچ کدوم از حرفات با هم نمیخونه…
Şımarık dengesiz halin uzaktan bile farkediliyor
حال پریشون و درب و داغونت از چند فرسخی تابلو ِ
Eş dost arkadaş hergün durmadan seni konuşuyor
همسر , رفیق , آشنا هر روز صبح تا از خواب پا میشن , تو نَخ ِ تو هستند
Bu ne cesaret sanki felaket
اینا که زبلی و جسارت نیست , عینه فلاکته…
Neresinde bunun asalet
کجای این حال و روز به باوقاری و جسوری میخوری؟
Güzel oyundu ama bozuldu
بازیه خوشگلی راه انداختی اما دیگه تمومه!
Her şey çoktan unutuldu
همه چیز خیلی وقته که به فراموشی سپرده شده
Zamanın aşkları tatlı telaşları
تپش های عاشقانه ی این همه زمانی که با هم بودیم
Bütün detayları boş veriyor
و همه جزئیات این همه وقت دوست داشتن رو باید بی خیال بشم
Üzüntü hali olmuyor mani
این حال ناراحت و غمگینت مانعم نخواهد شد
Burada tecrübe konuşuyor
عزیزم اینجا تجربه حرف اول رو میزنه
این همه غرور و تکبر و فیس و افاده واسه کیه اونوقت؟
Seni herkes iyi tanıyor
دیگه همه تو رو خوب شناختن
İki Cümlede iki yalan
دو جمله از دهت در میاد دو تا دروغ تحویلم میدی
Bir sözün bir sözünü tutmuyor
هیچ کدوم از حرفات با هم نمیخونه…
Şımarık dengesiz halin uzaktan bile farkediliyor
حال پریشون و درب و داغونت از چند فرسخی تابلو ِ
Eş dost arkadaş hergün durmadan seni konuşuyor
همسر , رفیق , آشنا هر روز صبح تا از خواب پا میشن , تو نَخ ِ تو هستند
Bu ne cesaret sanki felaket
اینا که زبلی و جسارت نیست , عینه فلاکته…
Neresinde bunun asalet
کجای این حال و روز به باوقاری و جسوری میخوری؟
Güzel oyundu ama bozuldu
بازیه خوشگلی راه انداختی اما دیگه تمومه!
Her şey çoktan unutuldu
همه چیز خیلی وقته که به فراموشی سپرده شده
Zamanın aşkları tatlı telaşları
تپش های عاشقانه ی این همه زمانی که با هم بودیم
Bütün detayları boş veriyor
و همه جزئیات این همه وقت دوست داشتن رو باید بی خیال بشم
Üzüntü hali olmuyor mani
این حال ناراحت و غمگینت مانعم نخواهد شد
Burada tecrübe konuşuyor
عزیزم اینجا تجربه حرف اول رو میزنه
زیگموند فروید فحش دادن را راهی برای رسیدن به تعادل روحی می داند . زمانی که تنگنای روحی و روانی بر انسان حاکم می شود و هیچ راهی برای خنثی کردن فشار نامتعادل باقی نمی ماند آنگاه دهان به فحش آلوده می شود . چند وقت پیش خاطره ای از صادق هدایت خواندم که در آن اصطلاح جالبی به کار رفته بود . هدایت می گفت که مردم ایران بسیار فحشمند ( فحش + مند ) هستند !
زیر پل پارک وی ترافیک گره خورده بود . راننده های دو خودروی سی میلیون تومانی در حال ابراز ارادت به اجداد همدیگر بودند و تنها کاری که از دست من بر می آمد بستن شیشه ی پنجره و برنامه ریزی برای نوشتن این چند خط بود …
واقعیت آن است که ادبیات خیابانی ما ایرانی ها دچار آفت بی عفتی شده و این پدیده ی شوم در میان نسل جوان رواج بیشتری دارد . از سوی دیگر تنها واکنش به این موضوع تنها در تنبیه و نصیحت خلاصه می شود . غافل از آنکه آب از سرچشمه گل آلود است . به اعتقاد من لابلای این فحش های رنگین نشانه های تکان دهنده ای از سرخوردگی و اعتراض وجود دارد . به بیان ساده تر شرایط اجتماعی و خانوادگی عقده های سنگین به بار می آورند و چون هیچ تدبیری برای تخلیه ی این بار روانی اندیشیده نمی شود به ناچار فحش های رنگین عقده های سنگین را به تعادل می رسانند .
جالب آنکه این ادبیات ناپاک به برخی از آثار هنری هم راه پیدا کرده و اتفاقا نسل حاضر تراکم بی عفتی در یک اثر مثلا موسیقیایی را دلیل برتری اعتراضی آن اثر می دانند . همین چند روز پیش یکی از دوستان دوران دانشگاهم با ذوق زدگی از کلمات رکیک در ترانه های فلان خواننده ی رپ صحبت می کرد و آن را موسیقی مناسبی برای تحمل ترافیک تهران می دانست !
اما قضیه باز هم پیچیده تر از این حرفهاست . تاسف زمانی شدیدتر می شود که ببینیم این ادبیات رکیک به عالی ترین مراودات اجتماعی و حتی سیاسی راه پیدا کرده اند . واژگانی مانند بزغاله .. احمق .. کودن .. بی شعور .. خر .. حرام زاده .. اوباش و … در تیتر اصلی روزنامه ها و خبرگزاری ها جا خوش می کنند و ما با بی تفاوتی از کنار این آسیب بزرگ فرهنگی عبور می کنیم . ظاهرا فحش دادن به یک ابزار کارآمد جهت پاسخگویی به دیگران درآمده و ما از آن بی خبریم !
زیر پل پارک وی ترافیک گره خورده بود . راننده های دو خودروی سی میلیون تومانی در حال ابراز ارادت به اجداد همدیگر بودند و تنها کاری که از دست من بر می آمد بستن شیشه ی پنجره و برنامه ریزی برای نوشتن این چند خط بود …
واقعیت آن است که ادبیات خیابانی ما ایرانی ها دچار آفت بی عفتی شده و این پدیده ی شوم در میان نسل جوان رواج بیشتری دارد . از سوی دیگر تنها واکنش به این موضوع تنها در تنبیه و نصیحت خلاصه می شود . غافل از آنکه آب از سرچشمه گل آلود است . به اعتقاد من لابلای این فحش های رنگین نشانه های تکان دهنده ای از سرخوردگی و اعتراض وجود دارد . به بیان ساده تر شرایط اجتماعی و خانوادگی عقده های سنگین به بار می آورند و چون هیچ تدبیری برای تخلیه ی این بار روانی اندیشیده نمی شود به ناچار فحش های رنگین عقده های سنگین را به تعادل می رسانند .
جالب آنکه این ادبیات ناپاک به برخی از آثار هنری هم راه پیدا کرده و اتفاقا نسل حاضر تراکم بی عفتی در یک اثر مثلا موسیقیایی را دلیل برتری اعتراضی آن اثر می دانند . همین چند روز پیش یکی از دوستان دوران دانشگاهم با ذوق زدگی از کلمات رکیک در ترانه های فلان خواننده ی رپ صحبت می کرد و آن را موسیقی مناسبی برای تحمل ترافیک تهران می دانست !
اما قضیه باز هم پیچیده تر از این حرفهاست . تاسف زمانی شدیدتر می شود که ببینیم این ادبیات رکیک به عالی ترین مراودات اجتماعی و حتی سیاسی راه پیدا کرده اند . واژگانی مانند بزغاله .. احمق .. کودن .. بی شعور .. خر .. حرام زاده .. اوباش و … در تیتر اصلی روزنامه ها و خبرگزاری ها جا خوش می کنند و ما با بی تفاوتی از کنار این آسیب بزرگ فرهنگی عبور می کنیم . ظاهرا فحش دادن به یک ابزار کارآمد جهت پاسخگویی به دیگران درآمده و ما از آن بی خبریم !
اشتراک در:
پستها (Atom)