۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه


خیلی وقته که میخوام بنویسم ، از دردام ، غصه‌هام ، استرسام و … اما هردفعه یه چیزی مانع میشه ، یه دلشوره خاص
من دلم برای خودم تنگ شده ، خیلیم تنگ شده ، من اصلا اینی نیستم که الانم ، هیچ وقت دورنمای ذهنم تصور یه همچین چیزی رو نمی‌کرد که الان توشم ، کلا تصوراتم چیز دیگه‌ای بود
نمیدونم چطور گذشت ، یه دفعه به خودم اومدم دیدم اوووووووووووه کجام و دارم چه می‌کنم ، پس آرزوهام کو؟ رویاهام چی شدن؟ من تو این سن و اینجوری؟ باورم نمیشه :(
تمام این کارایی که دارم میکنم و موقعیتی که توش هستم مال الان نیست ؛ اینا حداقل برای ۵ سال پیشه ، اونموقع باید این کارارو می‌کردم نه الان ، ولی نکردم و از دست دادم ، حالا باید دوبله بدوام تا شاید برسم
من دلم برای خودم تنگ شده ، آره ، خیلیم تنگ شده ، نمیدونم کجام ، کجا جا موندم ، چی منو نگه داشت ، کجا نگه داشت ، کجاست اون آدمی که محکم بود ، میخندید ، استرس نداشت ، برای همه ستون بود ، دوست داشت دوست داشته بشه ، عاشق بود ، نترس بود ، به خودش اعتماد داشت و …
بارها و بارها به خودم گفتم از اول ، از نو میسازم ، دوباره شروع میکنم ، اما چی شد؟ وقتی هدف و انگیزه نباشه هیچی به سرانجام نمیرسه ، هیچی
من نمیدونم الان دقیقا باید چکار کنم؟ فقط میدونم باید یه کاری بکنم ، باید هدف بسازم ، انگیزه درست کنم ، باید ساده بگیرم ، باید …
بسیار فکر باید کرد …
پیوست۱: خداروشکر
پیوست۲: برنامه‌ریزی فراموش نشه
پیوست۳: محکم باش
پیوست۴: و من همچنان به تو توکل خواهم کرد
آهنگ: داریوش – دنیای این روزای من

انقدر با شدت از عشق تو مینویسم

که انار کلمات از بیطاقتی ترک بخورند

آری من اینچنین در از تو نوشتن

بیرحمم ..

انقدر با شدت از عشق تو مینویسم

که انار کلمات از بیطاقتی ترک بخورند

آری من اینچنین در از تو نوشتن

بیرحمم ..

1-هوای تازه
دراز کشیده ایم .می خندی و سیگار روشن را به گوشه لبم نزدیک می کنی .
پک می زنم . خم می شوی به سمتم .
بوی تنت حالم را به هم می زند .هوای تازه می خواهم !

2-عطر تن
دراز کشیده ایم . می خندی و سیگار را به گوشه لبم نزدیک می کنی .
پک می زنم .
خم می شوی به سمتم .نیمی از موهایت روی تنم می پاشد . دست دیگرت را درسینه می فشاری سرت را روی سینه ام می گذاری و با دست دیگر هنوز سیگار را نزدیک لبم نگه داشته ای .
«بوی خوبی دارد .»
«عطر تنم یا این سیگار ؟!»

3-سیگار رژی
دراز کشیده ایم .می خندی و سیگار روشن را به گوشه لبم نزدیک می کنی .
اخم می کنم و با تندی دستت را پس می زنم .
«نمی کشم !»
«فقط یه پک .می خوام رد لبت روی سیگار باشه .تو فقط یه پک بزن.»
«من که رژ لب نمی زنم . تازه تو تو پک اول اونقدر رد روش گذاشتی که من باید فقط پاکش کنم . نه نمی کشم !»

4-غنچه
دراز کشیده ایم .می خندی و سیگار روشن را به گوشه لبم نزدیک می کنی .
می خندم .
«دود نمی خوام .دلم غنچه می خواد . »
پک عمیقی می زنی و بیرون نمی دهی . صورتت را نزدیک تر می آوری و چشم هایت را می بندی .
«عجب غنچه دوداندودی بود . واو...!!»