۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه


آدما از جنس برگند. گاهی سبزند، گاهی پائیزن و زردند. زمستون دیده نمی شن. تابستون سایبون سبزند. آدما خیلی قشنگن. حیف که هر لحظه یه رنگند...


تمام هستی ام را برگی کن! بر درختی بیاویز! خودت باد شو! بر من بوز! به زمینم بیانداز! خدا که شدی و از من گذر کردی ... خیالم راحت می شود جای پای تو، مرا و همه هستی مرا تقدیس می کند


شاد زيستن : ۱- اگر
شما چيزي را دوست داريد از آن لذت ببريد . ۲ - اگر شما چيزي را دوست
نداريد از آن دوري جوئيد.۳ - اگر شما چيزي را دوست نداريد و نمي توانيد
از ان دوري كنيد آن را تغيير دهيد.۴ - اگر شما چيزي را دوست نداريد و
...نمي
توانيد از آن دوري كنيد و نمي توانيد آن را تغيير دهيد آن را بپذيريد. ۵
-
با تغيير نگرشتان نسبت به چيزهايي كه انها را دوست نمي داريد انها را
بپذيريد .


یادم بماند که من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهاییم.


فاصله ها چه بی رحمند
آن زمان که به کسی عشق می ورزی
از تو فاصله
می گیرد
و آن زمان که به یادش نیستی
فاصله ها کوتاه می شوند
و
من هیچ گاه معنی فاصله و عشق را نفهمیدم؟!
و تو اما معنی فاصله را خوب
درک کرده ای!



عشق خلاصه مي شود در چشمان تو
با تيتر بزرگ دوستت دارم
من
پاورقي كتاب عشق توام
در توصيف يك عاشق ...

کاغذم خشک است اما کلماتی که بر روی آن نوشته ام هنوز خیس است همانند چشمانم... . خدایا صدایم کن , می خواهم باور کنم با اینکه می دانی چه کرده ام با خود می خواهی که بمانم . پریشانتر از دیروزهستم و شادتر از فردایم . دیگر طبیبی نمی شناسم جز تو که توانایی مداوای دردهایم را داشته باشد. این سکوت تو ا
تمام هستی ام را برگی کن! بر درختی بیاویز! خودت باد شو! بر من بوز! به زمینم بیانداز! خدا که شدی و از من گذر کردی ... خیالم راحت می شود جای پای تو، مرا و همه هستی مرا تقدیس می کند

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.


دل نداشتم و با خیال راحت زندگی می کردم بی مهر بی کینه بی عشق و بی هزار تا واژه ی قشنگ دیگه عقل نداشتم و می فهمیدم دنیای دیوونه های همیشه عاقل چه رنگیه دماغم از جنس هویج بود نارنجیه نارنجی و هیچ وقت وقتی گریه می کردم قرمزیش راز چشمام رو لو نمی دادچشمام دو تا دکمه بود شایدم دو تا هسته ی آلبالو خشک دو تا بچه ی شیطون اونوقت دیگه عینک نداشتم وای نمی دونید زندگی رو بی عینک دیدن چه لذتی داره هم خوبیهاش قشنگتره و هم زشتیهاش سیاهترسفید بودم سفید سفید رنگ مقدس ترین واژه ی خدا رنگ صداقت اونوقت هم دماغ هویجیم بیشتر خودش و نشون می داد هم شال گردنی که هنوز عطر دستهای مادر بزرگ رو داشتلباس نداشتم این همه لباس ریا و خودبینی و غرور از تنم دراومده بود و من فقط لباس پاکی رو تنم کرده بودم نه مارک لباسم برام شخصیت می آورد و نه رنگین بودنش از بقیه جدام می کردگوش نداشتم تا بدی ها رو بشنوم و زبون نداشتم تا باهاش دل بسوزونم و فریاد بکشمآدمها با مهربونی نگام می کردن چون یه بازیچه ی قشنگ بودم که یا بچه ها توی شادترین لحظه ی زندگیشون من رو متولد کرده بودن یا یه پدر مهربون بالاخره از سیاهی دود و دم این روزگار جدا شده بود و با دستهای خستش من رو ساخته بود تا خنده مهمون لبهای دختر یا پسر کوچولوش بشه
و اینکه.....مرگ قشنگی داشتم خورشید با عشق به من می تابید و من قطره قطره قطره با زندگی وداع می کردم و مطمئن بودم بعد از مرگم روزمرگی آدها شروع می شه و چه خوب که تجربه ی حیاتم روزهای خوش آدمه بود نه تکرار هر روزشون


من سکوت را دوست دارم بخاطرابهت بی پایانش... فریاد را میپرستم بخاطر انتقام گمگشته در عصیانش ... فردا را دوست دارم بخاطر غلبه اش بر فلک کجمدار... پاییز را می پرستم بخاطر عدم احتیاج عدم اعتنایش به بهار..... آفتاب را دوست دارم بخاطروسعت روحش.. که شب ناپدید می شود تا ماه فراموش کند حقیقت تلخی را که از او نور میگیرد زندگی:ایده ال من است ومن آن را تقدیس میکنم به خاطر اینکه روزی هزار بار نابودش می کنند اما هرگز نمی میرد............


عشق را وارد کلام کنیم تا به هر عابری سلام کنیم و به هر چهره ای تبسم داشت ما به آن چهره احترام کنیم زندگی در سلام و پاسخ اوست عمر را صرف این پیام کنیم عابری شاید عاشقی باشد پس به هر عابری سلام کنیم


فقط در ایرانه که به روی بناهای تاریخی و باستانی هزار ساله یادگاری مینویسند

فقط یک ایرانی هنگام دور زدن با ماشین، بجای استفاده از راهنما، دستش رو بیرون از ماشین میاره
!
فقط یک ایرانی میتونه بوسیله بوق ماشین از سلام و احوالپرسی گرفته تا فحش ...استفاده کنه
!
فقط در ایرانه که بعد از مراسم ازدواج به عروس و داماد به جای آرزوی خوشبختی انواع راه های کشتن گربه دم حجله را آموزش می دهند
.
فقط در سریال های ایرانیه که آدم خوباش فقیرند و پر از اعتقاد و آدم بداش پولدارند و دزدند و به هیچ وجه آدم ها نمی تونند هر دو خصلت را داشته باشند

فقط یک خواننده زن ایرانی، این نبوغ رو داره که با لباس شب بتونه تو کوه و کمرآواز بخونه

فقط یک پسر ایرانیه که بعد از ازدواجش تازه بیاد دوران شیرخوارگیش میوفته و به مادرش وابسته میشه

فقط یک فروشنده ایرانیه که اگه وارد فروشگاه بشی و مثلا یک پیراهن را ازش بخوای بیاره تا پرو کنی میگه "اگه میخری بیارمش
"
فقط در ایرانه که بعد از یک تصادف ساده ممکنه قتل اتفاق بیوفته

فقط خانمهای ایرانی هستند که دچار عارضه پوستی هستند و رنگ پوست صورت باگردنشون 6 درجه فرق میکنه

فقط در ایرانه که داشتن زن با 7،8 تا دوست دختر امری اجتناب ناپذیره

فقط در عروسی ایرانیه که تعداد بچه ها از تمام میهمان ها و خدمه بیشتره

فقط یک مرد ایرانیه که مامانش رو بیشتر از زنش دوست داره

فقط در رستوران ایرانیه که تو بجای معاشرت با کسایی که باهاشون اومدی، بر و برمیز روبروت رو نگاه میکنی

فقط یک خانم ایرانیه که توی مارکت، سلمونی، مهمونی، صف مرغ و تخم مرغ، کفش پاشنه 25 سانتی میپوشه

فقط در ایرانه که توی مهمونی، آدمها بجای معاشرت کردن و شاد بودن فقط به دنبالایراد گرفتن و سوژه کردن هستند
!
فقط در ایرانه که تا یه مهمون خارجی میاد سریع دور و برش جمع می شن و می پرسناجاره خونه اون ور آب چقدره؟

فقط یک پدر بیچاره ایرانیه که مجبوره خرج بچه هاشو تا زنده است بده بعد هم بگنبیچاره سنی نداشت سکته کرد
!
فقط در ایرانه که ابروی دختراش 6 خط بالاتره

فقط در ایران بعد از طلاق، زنه فاسد بوده و مرده دیوانه
!
فقط یه دختر ایرانی این استعداد رو داره که توی گرمای تابستون چکمه بپوشه و تویسرمای زمستون صندل

فقط یک ایرانیه که تو رستوران سالاد را شخم میزنه و قبل از اینکه غذا رو براشبیارن سیر میشه

فقط یک پدر و مادر ایرانی هستند که چه بچشون 4 سال داشته باشه چه 40 بازم ایناجازه را دارن که حتی به آب خوردن بچشون نظارت کامل داشته باشن

فقط ایرانی ها هستند که معتقدن که هنر، فقط و فقط نزد خودشونه

فقط ایرانی ها هستند که در فرودگاه ها یه 40/50 کیلو اضافه بار دارن

فقط ایرانیها هستند که باز هم در رستوران همون هتل دوربین بدست از غذا و هم توریستهای دیگه در حال خوردن غذا بدون اجازه فیلم میگیره تا به همه بگه من کجابودم

فقط در اداره های دولتی ایرانه که هیچ وقت حق با مشتری نیست و هر یک از کارکنانخود مدیر کل آن اداره هستند و در ضمن به نشانه خاکی بودن

کفشهاشونو زیر میزپارک میکنند و با دمپایی در اداره ميچرخه
.
فقط در اداره های دولتی ایرانه که امکان داره پرونده های شما گم بشه

فقط در ایرانه که پسر به پسر تیکه میندازه تا پیش دوست دخترش کلاس بزاره

فقط یک ایرانی هست که پیش از یاد گرفتن کامپیوتر، می تونه فیلتر رو دور بزنه

فقط توی ایرانه که وقتی توی رستوران هتل نشستی و داری شام می خوری متوجه میزبغلی می شی که مهمونای سازمانای دولتی که واسه ماموریت، توی این هتل ساکنن، باپیژامه و دمپایی حموم اومدن رستوران
!
فقط توی ایرانه که مردم واسه هرچیزی که ثبت نام کردنی باشه سر و دست می شکونن،ولو این که بد بره تو پاچه شون!
فقط توی ایرانه که
.............

آقا قضیه این عکس ما نفهمیدیم؟؟
 هر کسی فهمید به ما هم بگه