۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

زیگموند فروید فحش دادن را راهی برای رسیدن به تعادل روحی می داند . زمانی که تنگنای روحی و روانی بر انسان حاکم می شود و هیچ راهی برای خنثی کردن فشار نامتعادل باقی نمی ماند آنگاه دهان به فحش آلوده می شود . چند وقت پیش خاطره ای از صادق هدایت خواندم که در آن اصطلاح جالبی به کار رفته بود . هدایت می گفت که مردم ایران بسیار فحشمند ( فحش + مند ) هستند !

زیر پل پارک وی ترافیک گره خورده بود . راننده های دو خودروی سی میلیون تومانی در حال ابراز ارادت به اجداد همدیگر بودند و تنها کاری که از دست من بر می آمد بستن شیشه ی پنجره و برنامه ریزی برای نوشتن این چند خط بود …

واقعیت آن است که ادبیات خیابانی ما ایرانی ها دچار آفت بی عفتی شده و این پدیده ی شوم در میان نسل جوان رواج بیشتری دارد . از سوی دیگر تنها واکنش به این موضوع تنها در تنبیه و نصیحت خلاصه می شود . غافل از آنکه آب از سرچشمه گل آلود است . به اعتقاد من لابلای این فحش های رنگین نشانه های تکان دهنده ای از سرخوردگی و اعتراض وجود دارد . به بیان ساده تر شرایط اجتماعی و خانوادگی عقده های سنگین به بار می آورند و چون هیچ تدبیری برای تخلیه ی این بار روانی اندیشیده نمی شود به ناچار فحش های رنگین عقده های سنگین را به تعادل می رسانند .

جالب آنکه این ادبیات ناپاک به برخی از آثار هنری هم راه پیدا کرده و اتفاقا نسل حاضر تراکم بی عفتی در یک اثر مثلا موسیقیایی را دلیل برتری اعتراضی آن اثر می دانند . همین چند روز پیش یکی از دوستان دوران دانشگاهم با ذوق زدگی از کلمات رکیک در ترانه های فلان خواننده ی رپ صحبت می کرد و آن را موسیقی مناسبی برای تحمل ترافیک تهران می دانست !

اما قضیه باز هم پیچیده تر از این حرفهاست . تاسف زمانی شدیدتر می شود که ببینیم این ادبیات رکیک به عالی ترین مراودات اجتماعی و حتی سیاسی راه پیدا کرده اند . واژگانی مانند بزغاله .. احمق .. کودن .. بی شعور .. خر .. حرام زاده .. اوباش و … در تیتر اصلی روزنامه ها و خبرگزاری ها جا خوش می کنند و ما با بی تفاوتی از کنار این آسیب بزرگ فرهنگی عبور می کنیم . ظاهرا فحش دادن به یک ابزار کارآمد جهت پاسخگویی به دیگران درآمده و ما از آن بی خبریم !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر