۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

زیباترین سخنانه عاشقانه

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد‌ و رفت روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفتاو کسی بود که از غرق شدن می ترسیدعاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرددختری ساده که یک روز کبوتر شد و رف

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر