۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

نمی دونم چرا ادمی با احساسات من باید اینطور طلسم بشه.درون یک چاه عمیقی قرار بگیره که دست هیچکسی بهش نرسه از وقتی چشم باز کردم همین ادم با همین احساس بودم.خیلی ضربه خوردم. خیلی تنهام .دنبال ادمی هستم که به افکارم احترام بزاره و منو دوست داشته باشه از موقعی که چشم باز کردم   پ........ دومین حرف الفبای فارسی و انگلیسی بوده و از دنیا هم برم همیم طور خواهم بود از خودم هم خجالت نمی کشم من همینم. دست به خودسانسوری هم نمی زنم.دارای ایدئولوژی مشخصی هستم.دنیای من خلاصه شده در عشق و صداقت و فهمیدن.
ایا انتظار زیادی دارم؟
ایا توقع من زیاده؟
تورو خدا یکی به من بگه اشکال کار من در کجاست؟

۱ نظر:

  1. اصلاً متوجه نمیشم منظورت چیه؟
    چی شده؟
    میشه دقیقتر بگی؟

    پاسخحذف