خیلی خسته ام رییس، خسته از تنها سفر کردن، تنها مثل یه چلچله زیر بارون، خسته از اینکه هیچ وقت رفیقی نداشتم پهلوم باشه و ازم بپرسه از کجا اومدم، به کجا میرم یا چرا! انقدر خسته ام از اینکه آدما همدیگه رو اذیت میکنن، خسته از تمام دردهایی که تو دنیا حس میکنم و می شنوم، هر روز دردهام بیشتر میشه درد تو سرم مثل خرده های شیشه ست، تمام مدت.می تونین بفهمین؟دیالوگ استثنایی جان کافی (مایکل کلارک دانکن) - مسیر سبز (فرانک دارابونت) فکر کنم این حرف دل اغلب ماها بود و هست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر