اگر کسی روزی پنج بار و هر بار چند بار با مقدمات و تشریفات دقیق و حساس پیش شما بیاید و با حالتی ملتمسانه و عاجزانه و اصرار و زاری چیزی را از شما بخواهد و ببینید که با وسواس عجیبی و خواهش همیشگی خود را تلفظ می کند اما خودش نمی فهمد که چه درخواستی از شما دارد چه حالتی به شما دست می دهد؟ شما به او چه می دهید؟ و وقتی متوجه شدید که این کار برایش یک عادت شده و یا بعنوان وظیفه یا ترس از شما هم انجام می دهد دیگر چه می کنید؟ گوشتان را پنبه نمی کنید؟
این چیزی که میگی رو من این چند وقته دارم میکشم البته شاید شبیهش باشه اما روزگارم رو سیاه کرده. میدونم که هم خودش رو داره کوچیک میکنه و هم حال من رو بهم میزنه با این کارا. اون پست حق دیگران رو رعایت کنیم رو به خاطر همین نوشتم. من که دیگه دارم میترکم. فکر نکنم از دست تو کاری بر بیاد وقتی اون ادم به کارش بی دلیل اصرار داره! فقط تحمل و دوری کردن شاید راه چاره باشه به امید اونکه به اشتباهی که میکنه پی ببره. یه راه دیگه هم هست یعنی میشه خیلی شدید برخورد کرد و ... که اینجوری همه ناراحت میشن و من این راه رو انتخاب نمیکنم.
پاسخحذفاین رو واسه خدا نوشتی آرش جان؟
پاسخحذفمن اینجوری حس کردم! جالب بود!